به نام انیس القلوب
بحر طویلی به مناسبت شب عاشورا
ساقی! امشب که شب قدر و قداست، شب سیرو سلامت، شب اصحاب صلابت، شب راز و ریاضت، شب عشق و شهادت، شب نجوای نجابت، شب یاران صداقت، شب باران سعادت به سر و روی سفیران خداست، از ساغر سرور و سالار حسینم برسان باده یکدست، می سکرآور غسّاله سرمست، که من صائم مستقی سودا زده را مست کند، هست کند سهره ی خوش صوت سبک سیر و سبک بال کند، پرواز کنم پر به سوی محرم اسرار کشم، رو به سوی عالم لاهوت کنم، به آن زمزمه ای که ((لهم دویّ کدویّ النحل)) است، دل سوزان بسپارم، در سنگر او سبحانک الغوث بگویم، به صدایش به سخن های ثمینش که سراسر، از سینه پر درد، سمرهاست سرو پا سمع وجودم بسپارم.
چه شبی بود و صلاتی! چه حسینیّ و چه اصحاب صبوری، همه قائم، همه راکع، همه ساجد، همگی مست به درگاه صمد، سرمد و سبحان، سیّد و سلطان، همگی محو و فنا، مستغرق ذکر و ثنا، و حسینم به نیایش و ستایش به قرائت قرآن مشغول، و درآن صحرای مرگ و فضای ترس و تاریکی و دهشت، چه سکونی، چه سکینه، چه صلابت به میان حصار مشتی طمّاع تبه کار پست و حریص و بخیل و مغرور و سیه دل که جرثومه فسق و فجورند و جفا و سنگ دلی کینه وری، خبث و خساست صفت بارز آنان و نمودند سپید رو چهره هر گرگ ستمگر و سبع را، در دیگر سو بنگر مهر و وفا، صدق و صفا، عشق و ولا، حسن و سناء، چه حسینیّ و چه اصحاب صمیمی و صدّیقی، همگی زاهد خالص شب، اسد پرزور و قوی پنجه روز که حسینشان سنگ صبور است و نماز شبشان نشئه نستوه و سخن ها همه از سرّ سویدای دل است. این شب قرب الهی، شب یکسانی سبحان و مسبّح، شب بی فاصلهی انیس و مأنوس، شب فریاد حسین ست که هر که خواهد برود در شب دیجور سیه، جان برهاند که سرانجام به جز کشته شدن راهی نیست و من بیعت خود را بشکستم، پاسخ اصحاب صفا یاران وفا، سربازی و ایثار و رسیدن به سرمنزل مقصد، که اگر کشته شویم باز نفس داده شود همه هستی خود را به سر راه تو تقدیم بداریم و سپاس زینب اسوهی صبر و حماسه از سیرت پاک و سلحشوری اصحاب و پاسخ دندان شکن و تند بریر به ابوحرب و یا شمر که ای فاسق فاجر تویی اهل جهنّم، تویی پر ز قساوت، تو مشتاق شقاوت، تویی جور و جنایت! تویی جهل و جهالت.
صحنهی بسیار سرور بخش در این شب، پیوستن سی تن از لشکر، عمر سعد به سپاه حسین است، شگفتا! که در این شب بسی شوخی و سرزندگی و سرخوشی یاران رها یافته از بیم قتال است و سربازی و سرباختن و جان بازی بی ترس و هراس است و اصحاب همه منتظر صبح سپید وصال و چشم به راه دیدن طلعت نور و خورشید مشعشع و منوّر.
بنگر به این مهر و عطوفت که کندن خار بیابان در دل شب کار حسین بود که فردا نخلد خار به پای غریبانه اطفال، وچه صحنه حزین است وعجیب است که بسوزد جگروسینه هرکس که دلش خون حسین است ودرون شعله آتش.
سخن قاسم در آن شب به حسین، که عمو جان! این مرگ به کامم شیرین تر، از عسل نحل است و سخن های حسین که قطا را در لانهی خود آرام و راحت نگذارند و دعوت زینب به صبر است و سکون است و آن سرور سالار که می گفت ای دهر فسونگر افّ لک از دست تو ای یار بداندیش، و خطابش به اصحاب که خود را خوشبو آراسته بدارید که فردا هنگامه وصل است و رسیدن به کلّ و بوییدن گل و نوشیدن مل و پیوستن دل است به دلبر، فرداست که دلداده به دلدار رسد، فرداست که غیرت و حمیّت و فتوّت و اخوّت و صلابت و شجاعت و سخاوت و شهادت و صداقت و مروّت و لطافت و طهارت و ظرافت و طراوت به نهایت متجلّیست.
فرداست که فریاد رضایم به رضایت برپاست، فرداست سلحشوری و شیدایی مردان ابر مرد به میدان نبرد علم عشق و وفا شور و صفا را بفرازند، فرداست که با خون بنگارم که حسینم جان جهان است، حسینم روح و روان است، حسینم حسن و حیات است، حسینم حاصل حق است، حسینم خالق عشق است.
جانم فدای حسین
سروده زهرا خلفی
محرم 9/1/1436
:: موضوعات مرتبط:
مقالات ،
شب عاشورا،
،
:: برچسبها:
بحر طویلی به مناسبت شب عاشورا,